خوب به رخسار تکیده ام نگاه کن ای شرافت و ای افتخار من و زمانه بی سیرت من!به ژندگی جامه تقوایم و پوکی تارک ماءوایم.تو خود نگاه شو و تو خود صدا.تو خود ندا شو و تو خود ردا.بپوشان بر این عریان گدایان,ستر ستار و بنوشان بدین تشنه گان, شربی از میستان دلدارکه گر نه ایم جملگی خادمین درگاهش, نه ایم بلا شک کم از غبار در راهش.ای گذر کرده در زمان غریب به غربت این "سه ده" هزار سالم.ای گذارده گام محبت به چشم و ای گذشته ز راه پر نشیب کویمدوباره این چه شور و سوزیست که دل بنا رسیده به شهر حرامبرخ کشد چنگ و به دل زند زخم, تام و تمامکبود گنبد دارش به تیغ کشته همیسحر تمام خیالم و شام دار و ندارم بتاز و بیا و دل زنده کن به مهمانیتو ساقی سحرم, ای عزیز کنعانیدوباره عطر شبم عطر و بوی شعبانستدوباره من سخنماشک و آه و افغانستچه میشود من و ما را ؟این چگونه احوال است؟دوباره زارم و حیران به نیم شعبانشدوباره دادم و افغان من به درگاهشبیا تو یار و ببر دل از این بیابانشبه هر کجا که تو هستی امیر و دربانشبیا بیا و ببین که ما چه سان گشتیمبه سایش چرخ روز و ماه و دورانشنه آبرو به جمال و نه روح در جانمنه راه رفتنم از پیش و پس بود آتشزنم به زخمه چنگ را چنان که آن به سر زنمرباعی دل خراب به ساز دل شکن زنمنیامدی نگار من که من پی سمن برینشسته ام براه تو که آئی و رهم بریبری مرا به آسمان بنزد یار و سروریکه منتظر تمام عمر پیش چنان قلندریشدم تمام چشم جان که بنگرم در او دمینیامدی نگارمن ! نیامدی نیامدی !نگار من نیامدی ,نیامدی نیامدی
گلناز
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 ساعت 04:41 ب.ظ
سلام
خوبی؟
آپم بیا تولدمه.[گل]