عید قُربان (در عربی: عید الأضحی) یکی از روزهای فرخنده در تقویم اسلامی است.
روز دهم ماه قمری ذی الحجه، مصادف با عید قربان از گرامیترین عیدهای مسلمانان است که به یاد ابراهیم و فرزندش اسماعیل، توسط بسیاری از مسلمانان جشن گرفته میشود.
عید قربان که از جمله تعطیلات رسمی مسلمانان است، از یک تا چهار روز جشن گرفته میشود و در طی آن مردم با پوشیدن بهترین پوشاک خود، پس از انجام عبادات، به دید و بازدید و جشن و سرور میپردازند.
البته برگزار کردن مراسم قربانی در این عید بر همه واجب نیست و تنها بر زائران کعبه در مراسم حج واجب است، اما بسیاری از مسلمانان در سراسر جهان در این روز، گوسفند، گاو یا شتری را قربانی کرده و گوشت آنرا بین همسایگان و مستمندان تقسیم میکنند.
حاجیان در این روز پس از به پایان رساندن مناسک حج، حیوانی را ذبح میکنند و پس از قربانی آنچه بر آنان در حال احرام، حرام شده بود - مانند نگاه کردن در آینه، گرفتن ناخن و شانه زدن مو -، حلال میگردد و با توجه به اینکه حج، یکی از عبادتهای بسیار مهم در اسلام است، توانایی به انجام رساندن آن نیز برای هر مسلمانی بسیار شادی آور است، در نتیجه، روزی که پس از انجام وظایف سنگین حج، به عنوان جایزه الهی و اتمام احرام پیش میآید را عید میدانند.
همچنین در روایتهای مکرری نقل شده که در روز عید قربان، قربانی کنید تا گرسنگان و بیچارگان نیز به خوراک برسند.
سفر کرده
ای سفر کرده ، بیا !
بی تو گلبوته ی عمرم پژمرد
بی تو جانم فرسود
تک چراغ شب بختم افسرد.
ای سفر کرده ، سفر کرده ، سفر کرده ی من !
دل من رفته ز دست
چشم من مانده به راه
منم و موی سپید
منم و روز سیاه
هر شب مهتابی
ماه ، در دیده ی من فانوسیست که سر راه تو می آید باز
به امید اینکه بیایی شاید زین ره دور و دراز ....
هر شب مهتابی
کهکشان در نگهم جاده ی سیم اندودیست
که برای تو چنین رخشنده است
که برای تو چنین تابنده است
پای بگذار به این جاده ی سیمین و بیا
هر شب مهتابی
هر ستاره به نظر دانه ی مرواریدیست
که فرو ریخته از رشته ی گردند ی
یا چو شمعیست که افروخته حاجتمندی .
زیر لب می گویم : این همه مروارید ، وین همه شمع ،
همراه آینه ی روشن ماه
دختر شب به سر رهگذرت آورده است
یا به خوشنودی ای مژده که بر میگردی ،
آسمان، خانه ی نیلینه چراغان کرده است .
ای سفر کرده بیا !
بی تو من هستم و من
منم و تنهایی
بی تو در خلوت دنیای سکوت
گل آغوش کنم دختر رویای تو را
میکشد بر در و دیوار دلم
دست نقاش خیال ، طرح زیبای تو را
دیده هر سو فکنم پیش نظر میبینم ، گل سیمای تو را
خویش را با تو در آیینه ی دل می نگرم
چشم بر چشم و ، نگه بر نگه ، روی به روی
ناگهان می یابم ، آشنا با لب خود مخمل لب های تو را
ای سفر کرده ، ای سفر کرده ، ای سفر کرده بیا !
بی تو گلبوته ی عمرم پژمرد
جانم فرسود
تک چراغ شب بختم افسرد
ای سفر کرده بیا
ای سفر کرده بیا ... .