تو هم مثل منی جانم ؟ ... دلت از فاصله خسته اس؟
تو هم حس میکنی درها به روی عشق تو بسته اس؟
خیالت راحت راحت، یه روز دستاتو می گیرم
به پات می شینم و آخر تو آغوش تو می میرم ...
ببین جانم برات دلتنگ دلتنگم ؟ ...
ببین دوری و من دلگیر دلگیرم؟
میگم حرفی رو که خشکیده رو لب هام؛
عزیزم ، نازنینم ... بی تو می میرم!
گاه دلتنگ می شوم دلتنگتر از همه دلتنگی ها گوشه ای می نشینم
وحسرتها را می شمارم و باختن ها را و صدای شکستن ها را ...
نمی دانم من کدام امید را نا امید کرده ام و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم؟
دلتنگم دلتنگ